پايان رويكردهاي كالبدي
پايان رويكردهاي كالبدي
زهرا نژادبهرام، عضو هيئترئيسه و رئيس کميته شهرسازي شوراي اسلامي شهر تهران
در یادداشتی که در ویژه نامه " شهر و شورا " روزنامه شرق به چاپ رسید برتغيير رويکرد نوسازی بافت فرسوده از کالبدمحوري به انسانمحوري تاکید کرد.
محلههاي فرسوده شهر تهران که از آن با عنوان بافتهاي مسئلهدار نيز ياد ميشود، در چند دهه گذشته يکي از دغدغههاي مهم متوليان و برنامهريزان امر مديريت شهري بودهاند. اين اراضي که بخش عمدهاي از مساحت شهر را به خود اختصاص داده و حداقل 25 درصد از جمعيت شهر تهران در اين محلات ساکن هستند، يکي از کانونهاي نگرانکننده در حوزه ايمني شهري و کيفيت زندگي در سطح شهر به حساب ميآيند. اين عرصههاي شهري که با مشکلات متعدد کالبدي، اجتماعي، اقتصادي، حقوقي، زيرساختي، حملونقلي، زيستمحيطي و... دست به گريبان هستند، بستري از مشکلات و مسائل را بر شهر وارد كردهاند که منجر به کاهش کيفيت زندگي براي شهروندان شده و در بسياري از موارد منجر به مهاجرت ساکنان اصلي از اين محلات شده است.
اهميت موضوع از هنگامي جدي ميشود که همه برنامهها براي نوسازي و بهسازي اين بافتها، با مشکلات متعددي همراه شده و تاکنون انبوهي از طرحها و برنامههاي توسعه و عمران که با هدف نوسازي و بهسازي بخشي از محلات يا کل بافت فرسوده شهر از سوي نهادهاي مسئول نظير شهرداري تهران يا وزارت راهوشهرسازي تهيه و به تصويب رسيده، نتوانسته تأثيري متناسب با گستره بافت برجاي گذارد.
مرور تجارب حاصل از اقدامات صورتگرفته در شهر تهران و نيز توجه به ادبيات روز جهاني شهرسازي در پژوهشها و تحقيقات متعدد، باعث شده همه صاحبنظران علم مديريت و برنامهريزي شهري، به اين نکته پي ببرند که ديگر نميتوان با اتخاذ رويکردهاي صرفا کالبدي و با غلبه نگاه اقتصادي به مداخله مستقيم در محلات و بافتهاي فرسوده شهر اقدام کرد؛ زيرا ساکنان اين محلات نسبت به پروژههاي اجراشده در دهههاي گذشته، به دليل مدل برنامهريزي و اجراي بالا به پايين، با پروژهها همراه نشدهاند.کافينبودن منابع از يک سو و پايينبودن سطح مشارکت مردمي در طرحها و برنامههاي نوسازي و تقليل چگونگي همکاريشان به شراکت اقتصادي از سوی دیگر، بستري از ناکارآمدي را براي طرحهاي تهيهشده ايجاد کرده که در ادامه منجر به سرخوردگي عمومي ساکنان و بياعتمادي روزافزون آنها به نهادهاي متولي اين امر شده است. نگاهي به روند طرحهاي اجرائي در دو دهه پيشين در حوزه بافت فرسوده، مؤيد اين امر است که دستاندرکاران در يک پروسه آزمون و خطا موضوع بافت را مورد توجه قرار دادهاند و با وجود تعهدات برنامهاي براي نوسازي سالانه 10درصد از بافتهاي ناکارآمد شهري که قاعدتا بايد اکنون به پايان ميرسيد، از آغاز فرايند نوسازي، حدود 15 تا 20 درصد از کل بافتهاي فرسوده و سالانه بهطور متوسط سه تا پنج درصد در شهر تهران نوسازي صورت گرفته است که اين مهم تأييدي بر ضرورت توجه مضاعف به اين بافتهاست.
بهاينترتيب، در سالهاي اخير، سازمان نوسازي شهر تهران بهعنوان نهاد صف و به نمايندگي از شهرداري تهران، رويکرد جديدي با هدف جلب مشارکت واقعي مردم در راستاي ارتقاي کيفيت زندگي ساکنان (اعم از مالکان و مستأجران) را در دستور کار خود قرار داده است. در اين رويکرد، تا حد امکان اقدامات با هماهنگي مردم محلي اولويتبندي، برنامهريزي و اجرا ميشود. اقداماتي نظير پروژههاي بهسازي محيطي که سبب احياي هويت تاريخي اين محلات شده و نيازهاي مردم را از نظر کاربريهاي خدمات عمومي تأمين ميکند. اقداماتي که با ديد محلهمحوري تهيه و اجرائي شده تا انسجام اجتماعي و فرهنگي مردم ساکن در اين محلات ارتقا پيدا کند يا پروژههايي درباره فضاهاي بيدفاع شهري که محملي براي وقوع انواع بزههاي اجتماعي شده است، با اتخاذ اين سياست از بين رفته و اينگونه فضاها به واسطه نظارت اجتماعي در اختيار مردم قرار گرفته است. بهاينترتيب، ميتوان نتيجه گرفت که اکنون عمده تمرکز نهادهاي مسئول، معطوف به فضاها و عرصههاي عمومي محلات فرسوده شهر تهران است. به اين صورت که در کنار ارائه بستههاي تشويقي به مردم برای بهسازي و نوسازي منازل مسکوني، آنچه در اولويت قرار گرفته، توجه بيشتر به جنبههاي اجتماعي، فرهنگي و سابقه تاريخي مردمي است که در اين محلات سکونت دارند. درواقع نگرش اصلي در اين رويکرد، بقای سکونت با تأکيد بر ساکنان اصلي برای حفظ هويت بافت است؛ چيزي که تاکنون کمتر به آن توجه شده است. نقطه کانوني اين نگاه در گذشته تعريف نوسازي از جنس کالبد بود که مؤيد ناديدهانگاشتن ساکنان و خواست و تعلق آنها به فضا ميشد. رويکرد کنوني امکان حفظ پويايي و سرزندگي بافت را فراهم كرده و نظام اجتماعي آن محدوده را در قالب مفاهيمي از جنس تعلق، اعتماد، خاطره و معنا تفسيرپذير ميکند.
در اين ميان، هرگونه بازگشت به رويکردهاي سخت و کالبدمحور پيشين و همچنين اتکا بر پروژههاي ساختوساز مسکوني در مقياس بزرگ، مصداق کمتوجهي به آنچه تعلق ناميده ميشود، است. تجارب پروژههايي نظير بزرگراه شهيد نوابصفوي و احداث برجهاي مجاور آن، بزرگراه امام علي(ع) و بزرگراه شهيد صيادشيرازي که با تحميل هزينههاي هنگفت به شهروندان احداث شدهاند، بعد از بهرهبرداري موجب شکاف و انقطاع در ميان ساکنان يک محله و نابساماني جداره پشتي بناهاي واقع در اين محدوده، همه مؤيد مشکلات ناشي از کمتوجهي به اين مهم است. پروژههايي که حرکت همهجانبه نوسازي و بهسازي بافتهاي فرسوده شهر را به موضوع توليد مسکن در مقياس انبوه تقليل ميدهند و بدون درنظرگرفتن شرايط خاص و ويژگيهاي منحصربهفرد هريک از محلات شهر تهران، نسخهاي واحد براي بازآفريني بافتهاي فرسوده ميپيچند. نکته شایان تأمل در اين راستا، برهمخوردن تعادل است؛ تعادلي ميان تمام اجزاي تشکيلدهنده يک محله ازجمله سکونت، اقتصاد و آنچه در گذشته بستري براي شکلگيري محلات بوده است. نگاهي به برخي تغييرات در بافتهايي که روزگاري بسيار زنده و کارآمد بودهاند، در اين مهم درخور تأمل است. تککاربرديشدن برخي معابر به همراه حذف کامل سکونت که مثل گرانيگاه زنده يک بافت محسوب ميشود، تعادل سکونت و اشتغال را بهعنوان يک مفهوم پايهاي دچار اختلال کرده است. ازاينرو، غفلت از عنصر کسبوکار در اين بافتها با شکافی جدي روبهرو ميشود.
از سوي ديگر، شرط اصلي براي تحقق نوسازي، وجود مديريت يکپارچه شهري ذيل نهادهاي اصلي مديريت شهر، يعني شوراي اسلامي شهر و شهرداري با اتکا به ساکنان بافت است؛ زيرا يکي از عواملي که تاکنون در مسير بازآفريني اجتماعي بافتهاي مسئلهدار و فرسوده شهر تهران اختلال ايجاد كرده، نبود هماهنگي و انسجام بين دستگاهها و نهادهاي مختلف ذينفع و ذينفوذ دولتي، عمومي و خصوصي است. تجربيات ما در زمينه پهنههاي فرسوده کلانشهر تهران– بهويژه تجربه دفاتر خدمات نوسازي در سالهاي گذشته- يا حتي ساير شهرهاي کشور، نشاندهنده نبود هماهنگي ميان سازمانهاي مسئول است. ايده ايجاد ستادهاي بازآفريني درواقع پاسخي براي کاهش اين تعارضات بوده است؛ اما کفايت نميکند. از سويي ديگر، نتايج مطالعات مختلف نشان ميدهد كه در كشورهاي توسعهيافته، مسئوليت نظام ساماندهي پهنههاي فرسوده شهري با نهاد مديريت شهري است؛ بهصورتيکه سياستگذاري و برنامهريزي اقدام با دقت و مراقبت كافي انجام گرفته و سازمانهاي مسئول و مؤثر در اين امر با مديريت شهري همكاري بسيار مسئولانه و نزديكی دارند؛ اما حلقه گمشده يا مفقود اين نوع کارگزاري، ناديدهانگاشتن نقش ساکنان است که بايد از روشهاي گوناگون بر خواست آنها تمرکز کرد. در اين ميان، توجه به اين مهم ضروري است که بخشي از پروژه نوسازي و بهسازي بافت فرسوده در فرايند استحکامبخشي نيز قابلتأمل هستند. بسياري از ساکنان اين نوع بافتها به دليل مشکلاتي از جنس کهولت سن و ضعف مالي، تمايلي براي ماندگاري در مجموعه سکونتي خود ندارند که با ورود اين ايده، امکان بهسازي و ايمنسازي براي آنها به وجود ميآيد. سبک زندگي بسياري از ساکنان از جنس حياط و حوض تعريف شده، بهويژه آنکه کهولت سن يا نبود امکان تجميع و نوسازشدن، حتي با وجود برخورداري از امکانات فني، با خواست و تمايل افراد در تضاد است. بنابراین ايجاد فرصتي از جنس استحکامبخشي، میتواند بهسازي لازم را براي اينگونه بافتها تأمين کند. شايد نگاهي به وضعيت فرسودگي برخي بافتها در کشور، بهتر بتواند تصوير پيشرو را در شهرها معنا کند. سهم بافتهاي نابسامان و پهنههاي فقر شهري در کشور، حدود ۱۳۳ هزار هکتار برآورد شده است. در اين مناطق، حدود شش ميليون خانوار با جمعيتي نزدیک به ۲۱ ميليون نفر زندگي ميکنند که حدود ۷۷ هزار هکتار از کل اين مساحت، جزء محدوده بافت فرسوده است که ۱۰ ميليون نفر معادل 2.8 ميليون خانوار در 2.6 ميليون واحد مسکوني در این مناطق زندگي ميکنند. طبق قانون برنامه ششم توسعه، رسيدگي به هزارو 334 محله (از بين دوهزارو 700 محله) در پنج سال برنامه ششم، بر اساس شاخصهاي اعلامشده در اولويت کاري برنامه ملي بازآفريني شهري قرار گرفته که به تفکيک سالهاي ۱۳۹۶ تا ۱۴۰۰، به ترتيب ۲۲۴، ۲۵۰، ۲۷۰، ۲۸۰ و ۳۰۰ محله بايد احيا و نوسازي شوند.
در اين قانون، بر سه نکته کليدي مبني بر ورود سالانه به ۲۷۰ محله، رسيدن سطح خدمات محلات هدف به ميانگين خدمات در شهر مربوطه و تعيين سهم دستگاهها در برنامه تأکيد شده است. طبق اطلاعات جمعآوريشده، بايد ۳۹ميليونو ۶۰۰ هزار مترمربع فضاهاي روبنايي، ۱۳۲ ميليون متر طول ارتقاي شبکه تأسيسات شهري، 82.5 ميليون مترمربع فضاهاي شهري، 6.600 فعاليت توانمندسازي، اجتماعي، اقتصادي و نوسازي سالانه ۱۰۰هزار واحد مسکن در هزارو 334 محله یادشده به اجرا برسد که هزارو 334 محله گفتهشده، ۵۰ درصد کل محلات، ۴۸ درصد مساحت کل و ۱۰ ميليون نفر از افراد بدمسکن را شامل ميشود.
با توجه به شرايط ذکرشده، ميتوان نوسازي را در توجه به محورهاي زير با تأکید بر شهر تهران تعريف کرد:
1- تغيير رويکرد بافت از کالبدمحوري به انسانمحوري
2- بهسازي محيطي، نخستين و مؤثرترين راهکار براي نوسازكردن بافت است (ارائه خدمات هفتگانه)
3- هماهنگسازي همه دستگاههاي ذيربط برای ارائه خدمات مصوب در قانون به مالکان
4- مديريت واحد نوسازي در بافت با تأکيد بر مديريت شهري و سازمان نوسازي
5- ورود گزينههاي ديگر نظير استحکامبخشي به سامانه نوسازي و بهسازي بافت فرسوده
6- گام نخست براي نوسازي، خروج از وضعيت بحراني برخي محلات مانند محله خوبخت، اتابک، آبشار، جي و دستغيب از کالبد زيگزاکي ايجادشده به واسطه مداخله مستقيم در خريد برخي املاک بافت از سوي سازمان نوسازي يا ساير سازمانها
7- تقويت ستاد بازآفريني شهري
8- تقويت دفاتر خدمات نوسازي با تأکيد بر طرحهاي توسعه محلات و بهرهگيري مداوم از نظرات مردم و نمايندگان آنها با تأکيد بر معتمدان محلي و شوراياريها
9- تقويت عناصر ازدسترفته تعادل در بافت، نظير کار در مقياس محلي
10- ارائه تسهيلات زمانمند، دسترسپذيري به تسهيلات ارائهشده در قالب يک برنامه عملياتي و تسريع در فرايند نوسازي
در نهايت باورپذيري نقش شهروندان، ضرورت حفظ تعلق آنها به محله و شهر، منجر به نوسازي خواهد شد و طرحهاي بلوکي يا نظاير آنها، شايد کارکردي متفاوت و از جنسي ديگر را براي بافت به ارمغان بياورد.