• يکشنبه ٢٠ مهر ١٣٩٩-٠٧:٤٨
  • دسته بندی : اخبار
  • شماره خبر : ١٩٢٧٣
احمد مسجد جامعی

سیاوش در تهران

عضو شورای اسلامی شهر تهران

در یکی از تهرانگردی ها به خانه مشیرالملک در خیابان منوچهری، حد فاصل خیابان‌های فردوسی و لاله‌زار رفتیم این خانه امروز به عنوان موقوفه خاندان و به نام عمارت پیرنیا شناخته می شود، اکنون محل مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی و طب اسلامی است، خاندان عریق پیرنیا اصلاً نائینی هستند. این عمارت یکی از مهم‌ترین خاطره‌های موسیقی معاصر را در خود نهفته دارد پس از درگذشت حسن پیرنیا (مشیرالملک)؛ نویسنده پیش نویس قانون اساسی مشروطه، فرزندش داوود که او نیز از رجال عصر پهلوی بود، در این خانه سکنی گزید و بعد از آنکه دولت قوام سقوط کرد، از سیاست کناره گرفت؛ و به حوزه هنر پرداخت  و به تاسیس مهم‌ترین برنامه رادیویی موسیقی در آن زمان همت گمارد. او شربت‌خانه عمارت را به محل آمد و شد شاعران، نوازندگان و خوانندگان تبدیل کرد، حتی بسیاری از نام‌های پرآوازه موسیقی ایرانی، پیش از آنکه صدایشان از رادیو شنیده شود و اعتباری پیدا کنند، در این شربت‌خانه آزمون صدا داده‌اند.

پیرنیا مولف کتاب تاریخ ایران باستان است که نام آن اثر حتی از نام نویسنده مشهورتر است. دیوارهای این شربت خانه، کاشی کاری از چهره های اساطیری و تاریخی ایران و بیشتر به روایت شاهنامه است که غیر از کار تزئینی و زیبایی، در ثابت نگهداشتن وضعیت رطوبت و حرارت موثر است. از این رو این فضا عملا عایق صوتی و مناسب ضبط صدا است. در دوره مدیریت مهدی حجت بر سازمان میراث فرهنگی، این مجموعه به ثبت رسید.

یکی از آخرین نام آورانی که نزد داوود پیرنیا در همین خانه صدایش را به آزمون گذاشت، استاد محمدرضا شجریان بود. او که چندی قبل از آن به سودای مهارت‌آموزی و کسب دانش موسیقایی نزد اساتید زمان، شهر خود مشهد را به قصد تهران ترک گفته بود، با تائید شخص پیرنیا در ماه‌های واپسین مدیریتش بر برنامه گلها، صدایش از رادیو پخش شد و به اعتبار همراهی نوای ساز استاد رضا ورزنده (متولد کاشان) که او نیز به سفارش پیرنیا برای شجریان نواخت، نامی برای خود یافت. نامی که اگرچه نام حقیقی‌اش نبود و بعدها با اسم و رسم واقعی به خاطر مردم ایران سپرده شد، اما «سیاوش»، شروع قصه مردی بود با مرکب آواز که وارد سپهر موسیقی و هنر شد و به سلامت به مقصد رسید و امروز  با تلاش و دانش و به ویژه استعداد بی نظیر او، گنجینه گرانبهایی از هنر این مرز و بوم فراهم آمده است.

شجریان در تنظیم رابطه خود با رادیو و تلویزیون، همواره نوعی تحفظ را در پیش می گرفت. او نسبت به رسانه تلویزیون، بسیار بدبین تر بود و می گفت: اساسا رسانه تصویری، پرشتاب، سطحی و کم مایه است و برای آن تعبیر « آدامس چشم » به کار برد که "هر چه می جوی، چیزی گیرت نمی آید."

تهران در بالندگی شجریان چنان موثر افتاد که حتی پس از مدتی، نام او در شهرش نیز به واسطه فعالیتش در پایتخت مشهور شد و آن هنگامی بود که مرحوم ورزنده برای دیدار با سید محمود فرخ خراسانی، شاعرِ فاضلِ پرآوازه و از ادیبان و نسخه شناسان معتبر دوران، به مشهد سفر کرد و در ملاقات خود، شجریان جوان را هم به منزل فرخ ‌برد. استاد فرخ وقتی صدای شجریان را شنید، گفت؛ بعید است در مشهد چنین صدایی بوده باشد و من خبر نداشته باشم که شجریان در پاسخ میگوید: پدرم هم از این موضوع بی‌خبر است. پدر شجریان در مشهد به عنوان قاری قرآن آوازهای داشت و طبعاً با استاد فرخ هم آشنایی داشته اند. پس از آن دیدار، شجریان به جامعه هنری و موسیقی مشهد شناسانده می‌شود.

از نکات دیگر قابل توجه در باره شجریان و تهران این است که او از میراث‌داران شیوه آوازخوانی تاریخی تهرانی، موسوم به بیات تهران به حساب می‌آید. او که در پی کسب هنر آواز حتی پیش از پخش صدایش در برنامه گلها به تهران سفر می‌کرد و در دوره ای نزد استاد اسماعیل مهرتاش، موسس جامعه باربد، آموزش دید و هم‌دوره با افرادی همچون  کمال و جمال وفایی، محمد منتشری و عبدالوهاب شهیدی، بخشی از آموزه‌هایش از آواز ایرانی را به فراگیری بیات تهران اختصاص داد. آن زمان در جامعه باربد، نمایش‌هایی همراه با موسیقی اجرا می‌شد که اساس آنها بیات تهران بود. این نمایش‌ها که در آن چهره های جوان دیروز و نامدار امروز همچون استاد علی نصیریان، مرحوم استاد محمدعلی کشاورز و زنده یاد استاد عزت اله انتظامی بودند از سویی راوی قصه‌های کهن ایرانی بود و از سوی دیگر فرهنگ و آداب و رسوم مردم تهران را به صحنه می‌آورد. شجریان در این ایام در برخی از این نمایش‌ها نقش ایفا ‌کرد و آواز ‌خواند که از جمله آنها قطعه «کلید ساز» با همراهی استاد اسماعیل مهرتاش امروز هم در دسترس علاقه‌مندان و پژوهشگران است. جامعه باربد را می توان دانشگاهی تمام و کمال به حساب آورد که نام آوران هنر ایران همگی دانش آموخته آنجا هستند.

شجریان در دوره ای از زندگی هنری خود به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی رفت و در آنجا با مرحوم دکتر نورعلی برومند آشنا شد و پایه های دانش و شخصیت هنری و آوازی او شکل گرفت.

در همین دوره استاد عبداله دوامی را که اصلاً تفرشی بود شناخت که در زندگی هنری او تأثیر عمیقی نهاد. به این ترتیب پیوند شجریان با سنت موسیقی ایرانی به ویژه عارف قزوینی و شیدای شیرازی و شاید اصفهانی استوار شد. بعدها بسیاری از این اشعار از سوی شجریان بازخوانی می شود. اینها نمونه ای از ارتباطاتی است که برای شجریان به واسطه حضور در تهران پدید آمد و همه اینها در کارها،آثار و شخصیت او موثر افتاد. اگر بخواهیم از این زاویه ، نام شخصیت هایی را بیاورم که شجریان به واسطه حضور و زندگی در تهران با آنها آشنا شده و در تعامل فرهنگی قرار گرفته است، فهرستی طولانی می شود. حتی کسانی که مانند خود شجریان، خواستگاه جغرافیایی و زادگاهشان، شهری غیر از تهران بوده است. در این فهرست نام بسیاری از جمله محمدرضا لطفی (متولد گرگان)، پرویز مشکاتیان (متولد نیشابور) و هوشنگ ابتهاج (متولد رشت) می درخشد.

باری شجریان هر چند برخاسته از فرهنگ پر منزلت خراسان و از خطه ای است که تیر آرش کمانگیر در آنجا بر نهال تناور درخت گردویی نشست و راز و رمز مرز ایران شهر شد اما مانند بسیاری از بزرگان ادب و هنر و اندیشه، رشد و بالندگی اش در دامنه دماوند، در تهران به اوج رسیده است. همان جایی که آرش بر بلندایش رفت و جانش را در چله تیر نهاد.

منبع: هفته نامه صدا

 

نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر: