۱۶ تا ۲۵ سالهها...
۱۶ تا ۲۵ سالهها...
پیش از این بارها جامعهشناسان و روانشناسان دربارهی گسست فرهنگی و شناختی میان نسلها در جامعه ایرانی هشدار دادهاند. در یادداشتهای این هفته از خطر فروپاشی و گسل اجتماعی سخن به میان آورده شده، از چالشهای چندگانه و چندلایه اقتصادی، اجتماعی، هویتی و سیاسی نوشته شده و همچنان کمتر کسی از همان مردم ، معترض یا مدافع، خاموش یا شکوهگر میپرسد که درد شما چیست. نمیپرسید چون زبان تعامل و گفتگو با لایههای فراموششده در شتاب رقابتها و ازدحام جلسهها را فراموش کردهاید. امروز چالش پیش رو رقابت طیفها یا دستههای سیاسی اصلاحطلب-اصولگرا نیست، بلکه درهای است میان ۱۶ تا ۲۵ ساله ها و دستههای سیاسی رقیب درون یا بیرون قدرت.
درهای میان خودکاردانپندارهایی با سوابق مدیریتی و مردمی که تودهای از هیچهای زندهاند.
نسلی که چهرهاش، پوشیدنی و خواندنی و شنیدنیاش برای مدیران این کشور ناآشنا و مبهم است، نسلی که مهارت گفتگو و بازی و همکاری با او را در خود پرورش ندادهاید، سهم این نسل از زمین و زمان ایران را باور نداشتهاید، از رفتارش در تشییع پیکر خواننده محبوبش شگفتزده شده اید و به تحقیر و تمسخر عبور کردهاید، نسلی که هنوز هیچکاره است و هیچ جای مناسبات کاری اجتماعی و تجاری جایی ندارد، سخن ها دارد که شاید نه خود بیان آن می دارند نه شما روش شنیدن و گفتگو ساختهاید.
سهم ۱۶ تا ۲۵ سالههای کشور کجاست و چیست؟ خستگی و آشفتگی مردم(معترض یا غیرمعترض) از زندگی روزمرهای که شادیهای ساده اجتماعی را هم ندارد و غبار دوده فضای خصوصی و عمومی اش را گرفته یک واقعیت است.
درد مردم را از خود مردم باید پرسید. این نخستین شرط گفتگو است که از موضع فرادست کاردان پایین بیایید، مهارت شنیدن منصفانه بیاموزید و در موضع برابر به مخاطب خود گوش بسپارید، بشنوید بدون دفاع، توجیه، جدل و حمله و مقابله بشنوید.
اقتصاد یا فرهنگ، سبک زندگی یا تجارت، شادی یا اندوه یکدیگر را شناختن و همدلانه گفتگو کردن یکباره ممکن نیست. نیازمند اصلاح و دگرگونی پیشفرضهای مدیرانی است که تجربهی نداری، دیده نشدن، شنیده نشدن، هیچ انگاشته شدن را نداشتهاند.
احساس حقارت از خود حقارت و بدبختی ویرانگرتر است؛ درماندگی در برابر فساد فزاینده و دیوانسالاری خورهی یک جامعه است. چه کسی، به دور از رقابت سیاسی، از مردم از ۱۶ تا ۲۵ سالهها از بازنشستهها درد وگلایهشان را پرسیده است؟ چه کسی به گفتگوی بیپیرایه با مردم نشسته است؟ چه کسی از مردم راهنمایی برای روند اصلاح خواسته است؟
گفتگو، آیین و پیشزمینههایی دارد. انگارهی برابری گوینده و شنونده، همدلی، مدیریت هیجانهای منفی و مهار سازوکارهای دفاعی منفی برخی از پیشزمینههای گفتگوی سالم هستند.
تحقیر دیگری، نسخهپیچی ناکارا برای مردمی که طرف گفتگو نیستند و خودبالاپنداری شیوههای سلطهگرانهای است که سالهاست در مشی مدیران نهادینه شده است.
روی دیگر ترس و ناامیدی ۱۶ تا ۲۵ ساله ها، بیپروایی و خودویرانگری است. نسل جوانی که خواستهها و آرزوهایش با پروتکل رسمی جامعه و با چارچوب خسته خانواده متفاوت است، زمین و زمان از او دریغ میشود و رفتار و سبک زندگی و ابهامهایش به سخره و تحقیر گرفته میشود، آیندهی امیدبخشی فراروی خود میبیند؟
کدام حزب یا نهاد صدای ۱۶ تا ۲۵ سالهها، صدای دیپلمهها، صدای مهاجران گمگشته در دوران پرفشار اقتصادی و پیامدهای سیاستهای ناکارآمد گذشته و کشمکشها، است؟ چه کسی با آنان گفتگو میکند؟ زبان تعامل با آنها را چه کسی میداند؟ خواستههایشان را کدام نماینده به زبان میآورد؟
۱۶ تا ۲۵ سالهها در فضایی که واقعیت دربردارندهی لایههای برخط(آنلاین) و بیرونی بوده زیسته و بالیده اند. ۱۶ تا ۲۵ سالهها زیرپوست قوانین حاکم ، سالهاست جور دیگری زیستهاند، بیچشمداشت بی سهمی از روند کند یا تند توسعهی کشور، بی آنکه راهی به کریدورهای اتاقهای بازرگانی یا تجارت و صنعت و معدن یافته باشند. چه بسیار پشت گیتها جاماندهاند .
نه به سیاست و رقابتهای حزبی راه یافتهاند، نه در کار و تجارت و اقتصاد فراتر از فروشندگان خردهپا دیدهشدهاند.
بزرگترها، بازخوانی کنید، در کدام نهاد و بخش چه سهمی برای ۱۶ تا ۲۵ سالهها درنظر گرفتهاید؟ نهادها و سازمانهای دولتی، که همواره ناله از فزونی کارکنان دارند و میان حلقه مشخصی از مدیران دست به دست میشوند؛ نهادها و سازمانهای غیردولتی و شبهدولتی که سفارشیها راه به آنها دارند؛ نهادهای بخش خصوصی که تنها حدود ۷ درصد اقتصاد ایران را تشکیل داده است چقدر توان دارند؟ سهم ۱۶ تا ۲۵ سالهها آن هم پسرها فقط در خدمت سربازی شفاف و روشن تعریف شده که با استمداد از دانشگاههای خرد و درشت و جور و واجور، تلاش میکنند کمی به تاخیر بیافتد.این هم سهم خدمتی است سهم حق جوان ۱۶ تا ۲۵ ساله را کجا دیدهایم؟
بزرگترها از فرایند رشد هماهنگ با نوجوانانشان جاماندهاند، در هویتیابیشان نقش اساسی نداشتهاند، ازاینرو بیگانگانی شدهاند که گفتگو با هم را نمیدانند. بخشی از این بزرگترها گفتار و کردارشان همخوان نبوده و نوجوانان این ناهمخوانی و شعارزدگی را میفهمند.
بازخوانی کنیم هنگام کودکی و نوجوانی این ۱۶ تا ۲۵ سالهها، مساله بزرگترهای مدیر چه بود؟ گزارشها و خبرهای اختلاس و گمشدن دکلها و ناامنی روانی-اقتصادی را بهیاد داریم؟
رشد مداوم نسلها بخش مهمی از مسوولیت همه ما در برابر میهن مان و مردم است. در هر رقابت یا برنامهای باید به حق آیندگان در برخورداری از رشد ایمن ولو فقیر، قابل اعتماد و همراه با هم توجه داشته باشیم. امروز مفهومهای مشترک میان بزرگترها و ۱۶ تا ۲۵ سالهها کدامند؟ چرا معدود و محدود هستند؟
در رقابتها همهی تهماندهی امید مردم هم با شلیک گروهها و جناح ها به باد میرود، چرا که هیچ یک مسوولیت کاستی هایی که گزارش میدهند را برعهده خود و دوران مدیریت شان نمیدانند بلکه اغلب بعنوان اهرم تبلیغات علیه دیگری بهکار میبرند.
شاید بتوان گفت گفتمانهای اصولگرایی و اصلاحطلبی در شرایط کنونی کارکرد خود را از دست دادهاند. در شرایطی که اصول در رشد فساد سیستماتیک پایمال شده، و اصلاحات در شرایط پرچالش دیوانسالاری ثقیل کارساز نیست، نیاز به گفتمان نو بیش از همیشه خودنمایی میکند.
گفتمانی کانونمند بر فسادستیزی، شفافیت و بازآفرینی میتواند جراحی دردناک ولی شفابخش جامعه-حاکمیت ایرانی را موفقیتآمیز و با کمترین هزینهی امنیتی ممکن سازد. گفتمانی برپایهی برابری شهروندان، حق مردم برای روزمره و سبک زندگی، سهم عادلانه در هزینه ها و فایدهها هر دو؛ گفتمانی با نقشِ کانونی مردم نه مدیران ، و برای مردم نه فقط برای ویژهخواران. در شرایط امروز با همراهی کسانی از همهی گروهها و حزبهای سیاسی و کنشگران مدنی و متخصصان میتوان گفتمان فسادستیزی و بازآفرینی را شکل داد و منش و روش مواجهه با مردم را از ابلاغ به گفتگو دگرگون ساخت.