سیدآرش حسینیمیلانی:
باز روایت نمادها در محلات
«من بر این باورم که ما و کسانی که بعد از ما میآیند، به مبارزه برای یافتن خانهای در این جهان ادامه خواهیم داد، هر چند در این ضمن خانهها و کاشانههایی که ساختهایم همراه با خیابان مدرن و روح مدرن، همچنان دود میشوند و به هوا میروند...» مارشال برمن
محلات هر شهر مهمترین فضای بلافصلی هستند که زندگی عمومی ما را شکل میدهند و بخشی از هویت فردی و جمعی شهروندان را برمیسازند و به قولی اهلیت میآفرینند. در گذر تحولات شهری اخیر این اهلیت در بسیاری از کلانشهرها در معرض نابودی است و یکی از علائم آن ناپیدایی نمادهای محلات است؛ نمادهایی که میتواند جنبه فیزیکی و کالبدی داشته باشد یا برآیندی از حواس، خاطرات و حوادث باشند.
بازروایت نمادهای ازدسترفته محلات به گمان من این فرصت را فراهم میسازد تا در گام اول به درک مشترکی از شدت تغییرات در محلات برسیم و در گام بعد با آسیبشناسی علمی، بازآفرینی هویت محله را بتوان تدارک دید.
من به دلیل شغل اداری پدرم تا اواسط دهه ۶۰ چهار سال در محله وکیلآباد مشهد ساکن بودم که در آن سالها حومه محسوب میشد. در تهران منزل پدریام شهرک اکباتان است و فضای عمومی آن در بیست سال اخیر تغییرات زیادی نداشته است. برای بازروایت ملموس، در سفر اخیر به مشهد تلاش کردم با یک پیادهروی ۲ ساعته از وکیلآباد تا میدان تقیآباد خوانشی شخصی از تغییرات شهری داشته باشم. این خوانش حتماً به تکمیل و تصحیح نیاز دارد.
«میلان اول* وکیلآباد خیابان پهنی است کنار باشگاه برق. ۳۳ سال پیش خاکی بود و درختان صنوبر بلند قد کشیده بودند و پر از خانههای ویلایی پر درخت و حالا آسفالت و فضای سبزی در وسط و کاجهایی نافرم و خانههایی مرمری و دو یا سه طبقه. ما در آخرین خانه خیابان ساکن بودیم، خانهای سازمانی. خانه هنوز با دیوارهای خاصش آنجا بود اما اثری از درختهای گیلاس پای دیوار نبود. تکدرخت خشکی از بیرون نمایان است که شاید همان درخت سماق گل قرمز باشد. تمام درزهای تزیینی دیوارها را سیمان گرفتهاند. لودر و بیل مکانیکی پارک هستند برای شروع تخریب. احتمالاً سازمان آب مهمانسرایش را میخواست توسعه دهد و شاید اصلاً فروخته است. کوچه خاکی که فوتبال با همسالان مشهدی را در آن آموختم، چقدر در نمای آسفالتی متفاوت است. از انتهای کوچه رفتم به سمت پارک ملت؛ پارکی زیبا سرزنده و باطراوت. اندیشیدم که در زمانه ما اکثر خانهها حداکثر نیمقرن عمر میکنند حتی اگر دولتی باشند و البته مجتمعها عمر طولانیتری دارند اما این پارکها هستند که خاطرات چند نسل را به هم وصل میکنند. خیابان وکیلآباد را خط یک مترو، دو شقه کرده و باید از زیر گذر به آنسو رفت. کمی گیج هستم. نشانههای شهری دیگر نیستند. میانه بلوار وکیلآباد، محل فوتبال تابستانه و توتخوران بچههای محل بود و حالا خط مترو آن را حذف کرده است. میدان آزادی جایش را به پل و زیرگذر داده است. فاجعه مدرنیزاسیون شهری در بلوار ملکآباد تمامقد خودنمایی میکند. تونل سبز درختان اکنون جای خود را به درختان ۱۰ تا ۱۵ سالهای داده است که شاید در آینده جبران مافات کنند. در بلوار، روبهروی باغ بزرگ ملکآباد هنوز شهرداری مشهد در برابر وسوسه تراکمفروشی مقاومت میکند و خانههای یک طبقه به انواع کاربریهای تجاری سازگار با محله تغییر کردهاند. انواع آموزشگاه، باشگاههای ورزشی و رستوران از آن جملهاند.
در بلوارهای ملکآباد و احمدآباد مبلمان شهری استاندارد شده و با خیابان امام رضا مشابه است. مسیر دوچرخه خوبی احداث شده و تکوتوک اهالی پا به رکاب. یاد رکاب زدنهای تابستانه بخیر. تا کانون پرورش فکری در سجاد شهر یک نفس میرفتم و این سایهسار درختان ملکآباد چه خنکایی داشت. مدرسهای که در احمدآباد میرفتم علیشیر نوایی نام داشت و اکنون به خلیج فارس تغییر نام داده است. سردر باشکوهش را خراب کردهاند و در بخشی از حیاطش ساختمان دیگری اضافه شده و چقدر حیاط مدرسه کوچک شده است. نمای دو طبقه آجر قرمز مدرسه پیداست و البته خبری از درختان حیاط نیست. مدرسه دیگر در نزدیکی میدان تقیآباد بود که ناپدید شده و جایش را به زنجیره ای از ساختمانهای تجاری سه طبقه داده است.مشهد هنوز باید قدردان طراحان این بلوارهای سبزش باشد و ای کاش تجربه تلخ مالسازی در تهران را تکرار نکند.
از وکیلآباد تا تقیآباد الان میتوان پیادهروهای عریض شهر را تجربه کرد و ترافیک ماشین چندان به چشم نمیآید.خط افق نسبتاً رعایت شده و فضاهای عمومی پردرخت محیط را دلپذیر میکنند. اگر دوچرخه اشتراکی هم بیاید مسیر دوچرخه پررونق خواهد شد. اما کتابفروشیهای خیابان دانشگاه که مقصد ثابت دوران نوجوانیام بود. یک سهگانه مهم. اولینشان نصف مغازه را به انواع هدیههای فانتزی اختصاص داده و نیم دیگر فقط ادبیات داستانی و روانشناسی است. دومی وضعیتش بدتر است. سومی سرسختانه هنوز جنسش جور است. به دنبال کتابی از تاریخ شهر مشهد بودم. تنها کتابی که داشت مربوط است به ابتدای قرن ۱۴ شمسی و چقدر معنیدار است اینکه پوست انداختن خیابانها و ذبح درختان یک شهر را در کتابهایش نیابی.
- نایب رئیس ستاد هماهنگی شورایاریها