الهام فخاری:
دل بستن ... گسستن
عضو شورای اسلامی شهر تهران
شاید یک روز پاییزی و برگریزان، شاید درست در میان شلوغی کوچه و خیابان، شاید هنگامی که دیگران دور هم بودهاند، کسی چه میداند کی، ولی هرکدام از ما گاهی و جایی از تجربه زیستهمان ناگهان در ژرفای تنهاییمان رها و بیپناه درماندهایم.
برای هرکسی پیش آمده که درست هنگامی که گمان نداشته، با فاصلهها روبهرو شده باشد. گاهی هم هست که از ازدحام و نبود فاصله کلافه شدهایم. فاصله چیست و چه اثری بر زندگی ما دارد؟ فاصله واگوی ناپیوستگی بیرونی است یا تجربهای درونی و روانشناختی؟ اگر برای بالندگی آدمی گامگاههایی را برشماریم و بر پایه بنیادهای بالندگی شناختی پیاژه و نظریههای دلبستگی به دگرگونیهای آدمی بپردازیم، میتوان از نبود فاصله روانشناختی تا ماهها پس از زادهشدن و دریافت یکپارچگی خود و پیرامون یاد کرد. گرچه پیوند سرراست (بند ناف) بدن ما از مادر در هنگام زادهشدن بریده میشود، ولی هنوز سپهره روانشناختی مستقل نداریم و ماهها تعامل با پیرامون و فرایندی از بالندگی در تعامل با دیگران بهویژه سرپرستان و نگهدارنده عاطفیمان کمکم ساختار روانشناختی ما را پدید میآورد. کودک خردسال و نوباوه کمکم به نایکدستی و ناپیوستگی پیرامون با درون خود پی میبرد، ترسها معنا مییابند و جهان روزبهروز بیشتر رخ مینماید؛ ازاینرو است که نقش پشتیبانان و کنشگران در تعامل با کودک بر زیرساختهای اعتماد او به جهان بیش از همیشه پررنگ میشود. دور از دسترس بودنهای مادر و پدر، برآوردهنشدن نیازهای پایه و چهبسا رویدادهای ویژهای مانند چالشهای زیستگاهی، جنگ، همهگیری بیماری، یا ازدستدادن نزدیکان و پیوندهای عاطفی تعریف فاصله و چگونگی (کیفیت) این فاصله با جهان ناپایدار و گاهی خشن پیرامونی را رقم میزنند. شرایط ناامن و ناپایداریهای تند و ژرف میان کودک و آینده هم خندقی بزرگ پدید میآورد که نمود آن در کودکان در شرایط پرآسیب نمایان است. این تجربه روانشناختی از «فاصله» البته به دوران کودکی یا کودکی در بحران بسنده نمیشود. این آغازی است بر تجربهای همواره از فاصله با جهان، دیگران و گاهی در نمود بیمارگونه حتی با خود که هریک از ما در زندگی داریم. تلنگری میتواند ما را بیش از همیشه رودرروی این فاصله که گاهی خوشایند است و گاه تنهایی رنجآوری را پدید میآورد، قرار دهد. ما هنگام زادهشدن، تنهایی و فاصله خویش با مادر را نداریم، اگر از آغوش و مراقبت او یا نزدیکان بهرهمند باشیم. این یگانگی، تجربهای تکرارنشدنی است و در روند بالندگی و زندگی «فاصله»، آن تفاوت میان «دلبستن/پیوستگی تا گسستن» واقعیتی نازدودنی و همواره دارد. تلاشهای تعاملی ما که هستی اجتماعی داریم، تکاپوهایی برای معنادار، سازنده و کمآسیبکردن این فاصله است. دلبستن ما به آدمها، به روندها یا چیزها کوششی ناخودآگاه برای پایش و نگهداشت درست این فاصلههاست. گاهی همان دلبستن که بنیانی سست داشته باشد یا بههرروی درهم بریزد، دوباره مغاکی تاریک از تنهایی را بیش از پیش به رخمان میکشد. آیا فاصله به ما و رواندرستیمان آسیب میزند؟ ما به فاصلهای بهینه برای خودبودن و پایش این فاصله برای باهمبودن نیاز داریم. هر بار که توفانها این دریای تاریک را در هم بریزند یا مه ابهام چیره شود، قایقها بر این سیال زندگی یکدیگر را بازنخواهند شناخت، پیامهایشان برای هم معنادار و گیرا نخواهد بود، دور و نزدیکشدنها زیانبار خواهد شد و سرگشتگی، بیپناهی و تنهایی فزونی خواهد یافت. گرچه ما در بزرگسالی پشتوانههای والدینی کودکی را نداریم و باید خود مسئول چگونگی زندگی و فاصلههای خویش باشیم، ولی خوب است بیاموزیم که فاصله، آنچه پیوستاری میان پوستن/دلبستن تا گسست را دربر دارد، برای خودمان و دیگران چه پیامدهایی رقم میزند. هر سال که بر ما میگذرد، روزبهروز تنهاتر میشویم و آخرین دم و بازم خود را تنهایی به پایان میرسانیم. آن اوج تنهایی بیبازگشتی است که کسی نتوانسته واگو یا باهمرسانی کند. در میانه زادن تا برای همیشه آرمیدن ما توان و زمان داریم که رنج تنهاییهای یکدیگر را درستشناختن جنبههای سازنده و کاهنده فاصله دریابیم، بر رنج هم نیفزاییم و اگر بدانیم و بخواهیم از رنج دیگری در برابر فاصلهها بکاهیم. فاصله در جهان امروزی بیفاصله، بیش از همیشه سازهای روانشناختی است. فاصله نوسانی است میان دلبستن/پیوستن تا گسستن.
روزنامه شرق-